کد مطلب:276922 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:116

چند خبر غیبی و یک خبر ناگوار
اینك به حدیث مفصلی كه درباره ی برخی از علائم ظهور و اشاره به تخریب مرقد مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام رسیده است توجه فرمائید:

مرحوم علامه ی مجلسی اعلی الله مقامه در كتاب بحارالانوار از محدث مشهور محمد بن مشهدی از جابر بن عبدالله انصاری روایت كرده است كه گفت:

انس بن مالك، خادم رسول خدا صلی الله علیه و آله برای من نقل كرد كه وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام از جنگ نهروان مراجعت نمود در «براثا» (كه محلی بین بغداد و كاظمین بوده است) نزول اجلال فرمود، در آنجا راهبی بنام «حباب» در غاری منزل داشت، همین كه راهب سر و صدای لشكر را شنید از غار بیرون آمد و لشكریان حضرت را كه دید مضطرب گشت، با



[ صفحه 261]



شتاب از كوه بزیر آمد و پرسید این كیست و رئیس این لشكر چه كسی است؟ گفتند این امیرالمؤمنین علیه السلام است كه از جنگ با اهل نهروان برگشته است.

حباب از میان لشكریان گذشت تا به خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، و گفت: السلام علیك یا امیرالمؤمنین حقا حقا! حضرت فرمود: از كجا دانستی كه من به حقیقت امیرمؤمنانم؟ حباب گفت: اینرا دانشمندان و علمای ما بما اطلاع داده اند. حضرت فرمود: ای حباب، حباب گفت: شما از كجا دانستید كه نام من حباب است؟ حضرت فرمود: حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله این را به من خبر داده است. حباب گفت: دست خود را دراز كنید تا من با شما بیعت كنم (و انا اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا صلی الله علیه و آله رسول الله و انك علی بن ابیطالب وصیه): «من به حقیقت گواهی می دهم كه جز خدای یگانه خدائی نیست و محمد صلی الله علیه و آله فرستاده ی اوست، و تو علی بن ابیطالب وصی و جانشین او هستی».

حضرت پرسید حباب در كجا زندگی می كنی؟ جواب داد در غاری كه در این بلندی است منزل دارم، حضرت فرمود: از امروز به بعد در آنجا سكونت مكن، در اینجا مسجدی بنا كن و آن را به نام سازنده اش نامگذاری نما، پس مردی به نام «براثا» آن را ساخت و آن مسجد به نام او معروف گشت.

آنگاه فرمود: ای حباب از كجا آب می نوشی؟ عرض كرد: یا امیرالمؤمنین! در اینجا از دجله آب می نوشم، فرمود: چرا در همین جا چشمه یا چاهی حفر نمی كنی؟ عرض كرد: یا امیرالمؤمنین هر وقت چاهی حفر كردیم آبش شور بود. حضرت فرمود: در همین جا چاه حفر كن، وقتی حفر كردند سنگ بزرگی در آن پیدا شد كه نتوانستند آن را بیرون بیاورند، خود امیرالمؤمنین علیه السلام آن سنگ را درآورد و چون سنگ از جا كنده شد چشمه ی آب شیرین و گوارائی از زیر آن جوشید، آنگاه حضرت به حباب فرمود: بعد از این باید آب آشامیدنی تو از این چشمه باشد.

سپس فرمود: ای حباب، به زودی در جنب مسجد تو شهری بنا می شود (بغداد) كه ستمگران بسیار فراوانی در آن باشند و (مردمش) بلای بزرگی در پیش خواهند داشت. تا جائی كه در هر شب جمعه هفتاد هزار عمل منافی عفت و زنا مرتكب گردند، وقتی ظلم وبلای آنها زیاد شد، راه این مسجد را می بندند، كسی این مسجد را خراب



[ صفحه 262]



نمی كند مگراینكه كافر باشد، سپس آنرا دوباره تجدید بنا می كنند، و آنگاه در مرتبه ی آخر وقتی كه مسجد را خراب كردند سه سال مردم را از رفتن به حج منع می كنند، و زراعتهای آنها می سوزد.

و خداوند مردی از اهل (سفح) [1] (و یا بعبارت روشنتر: مرد سفاك و بی باك و خونریزی) را بر آنها مسلط می كند، و او به هیچ شهری وارد نمی شود مگر آنكه آن را خراب می كند و مردم آن را می كشد، سپس بار دیگر باز هم بسوی آنها برمی گردد. آنگاه مردم آن تا سه سال به قحط و غلا مبتلا می شوند، و سختی و رنج زیادی به آنها می رسد، و باز آن مرد سفاك و خونریز به جانب آنها برمی گردد سپس وارد بصره می شود و هر خانه كه بیابد ویران می سازد و ساكنین آن را به قتل می رساند و مردمش را نابود می كند، و این در موقعی است كه خربه، (كه نام جائی است در بصره) آباد و مسجد جامعی در آن بنا شده باشد در آن موقع هنگام نابودی «بصره» فرا می رسد.

آنگاه به شهری كه «حجاج بن یوسف» آن را بنا كرده و آنرا «واسط» می گویند، وارد می شود، و با آنجا نیز همانگونه كه با بصره و مردم آن رفتار كرد، رفتار می نماید، سپس متوجه بغداد می گردد و بدون اینكه (به حسب ظاهر) با مردم آن كاری داشته باشد وارد آنجا می شود سپس مردم آنجا بكوفه پناه می برند و مردم كوفه در آن موقع هنوز از وی دچار ترس و هراس نشده اند (یعنی: كوفه تا آنوقت نسبت بجاهای دیگر امن ترست).

و در نسخه ی دیگری است (مردم برای حفظ جان خود به سرعت به طرف كوفه می روند تا خود را از مهلكه نجات دهند، زیرا هیچ شهری مانند كوفه (كه ظاهرا مراد از آن نجف اشرف است) امنیت ندارد.

«ثم یخرج هو و الذی أدخله بغداد نحو قبری لینبشه، فیتلقا هما السفیانی فیهزمهما ثم یقتلهما و یوجه جیشا نحو الكوفة»

بعد از آن، آن مرد سفاك، و كسی كه او را با خود به بغداد آورده است به جانب قبر من روانه می شوند تا آن را نبش كنند كه در آن وقت با سفیانی روبرو



[ صفحه 263]



می شوند، و سفیانی با آنها می جنگد و شكستشان می دهد و سپس همه ی آنها را می كشد و لشكری به كوفه می فرستد و مردی از اهل كوفه بیرون می آید و مردم را پناه می دهد و هر كس به او پناه برد، نجات می یابد.

آنگاه لشكریان سفیانی وارد كوفه می شوند و مردم آنجا را هر كس كه ببینند می كشند و كسی را باقی نمی گذارند، و تا جائی قتل عام می كنند كه حتی یك نفر از آنها از كنار (در) بزرگی كه روی زمین افتاده است می گذرد و آنرا می بیند و به آن اعتنا نمی كند، ولی بچه كوچكی را كه می بیند خود را به او می رساند و او را می كشد.

ای حباب! آگاه باش كه در آن موقع كارهای بزرگی به وقوع می پیوندد كه باید منتظر آنها بود، هیهات، هیهات كه آشوبها همچون پاره های شب ظلمانی روی می دهد. ای حباب آنچه را به تو گفتم به خاطر بسپار. [2] .


[1] نام محلي از عراق عرب است (مراصد).

[2] بحارالانوار، ج 52 ص 219-217 حديث 80.